علی داودی | ||
|
خراسان: مردی که همسرش را با ضربات چاقو به قتل رسانده بود صبح روز پنج شنبه در بازسازی صحنه جنایت اظهار داشت: همسرم در آخرین لحظات مرگ خود به من گفت: می دانستم امروز مرا می کشی! صبح روز پنج شنبه گذشته متهم به قتل همسر خود در حالی که توسط ماموران انتظامی همراهی می شد کوچه پس کوچه های خیابان نوغان مشهد را طی کرد تا به محل جنایت که منزل مسکونی زائرپذیر بود رسید. پله های منزل کوچک را در حالی بالا می رفت که بغض گلویش را می فشرد به محض این که در اتاق کوچک بالای ساختمان گشوده شد صدای گریه متهم فضا را پر کرد. کارآگاه احسان حسن نژاد (افسر پرونده) ابتدا به تشریح ماجرای قتل پرداخت و در حضور قاضی علی اکبر صفائیان (قاضی ویژه قتل عمد) گفت: در تاریخ ??/?/?? کشف جسد زنی در مهمان پذیر (منزل اجاره ای) اعلام شد که بررسی ها نشان داد این زن توسط شوهرش کشته شده است. وی افزود: در حالی که تحقیقات برای دستگیری متهم علیرضا.ر ادامه داشت او خود را به یکی از پاسگاه های انتظامی لشت نشاء واقع در استان گیلان معرفی کرد و سپس برای ادامه رسیدگی به پرونده به مشهد منتقل شد. سخنان کارآگاه در مقابل دوربین پایان یافته بود اما هنوز متهم با یادآوری خاطرات تلخ آن روز گریه می کرد. مقام قضایی از او خواست تا خود را کنترل کند و ماجرای قتل را توضیح بدهد: ?? سال با همسرم زندگی کردم اما ?چیز بیشتر از او نخواستم (نظافت، نماز، حجاب) ولی او توجهی به خواسته هایم نمی کرد وقتی می پرسیدم چرا دیر به خانه آمدی؟ می گفت: هر وقت دلم خواست می آیم... وی ادامه داد: قبل از قتل که به همسرم زنگ زدم او به من گفت: باید به شمال بروی تا من بیایم و جهیزیه ام را بردارم. گفتم من کمکت می کنم اما او می گفت: من می ترسم تو خانه جدید ما را یاد بگیری و به ما ضربه بزنی یا ما را اذیت کنی! تو به شمال برو و از خانه بستگانت زنگ بزن! آن ها با من صحبت کنند تا من مطمئن شوم که تو در شمال هستی من هم به خواسته اش عمل کردم. او آمد و همه وسایل زندگی را برد من هم دوباره به مشهد آمدم و این اتاق کوچک را اجاره کردم. مالک منزل پرسید چند روز می مانی؟ گفتم: معلوم نیست. دوباره با همسرم تلفنی تماس گرفتم و گفتم: تو که عشق و زندگی را از من گرفتی حداقل بیا این ? میلیون تومان پول رهن خانه را به تو بدهم. او با دختر بزرگم آمد و دخترم یک کاغذ نوشت و او پول را در بنگاه گرفت همان روز با گریه و زاری به او گفتم بیا با هم زندگی کنیم گفت: من تقاضای طلاق کرده ام گفتم من که در دادگاه تعهد دادم که دیگر شما را کتک نزنم، آزار و اذیت نکنم. اما او گوش نکرد. یک روز دیگر دوباره به او که نمی دانستم در کجای مشهد سکونت دارد زنگ زدم و به دروغ گفتم کاری پیدا کرده ام که ماهی ???هزار تومان حقوقم است این را گفتم که او را به این جا بکشانم.از قبل هم زیرپوشم را پاره و کنار در آویزان کردم اما او باور نمی کرد و می گفت دروغ می گویی می خواهی مرا بکشی. گفتم نه فقط می خواهم با تو صحبت کنم و ???هزار تومان پول باقی مانده را هم به تو بدهم.وقتی آمد اول دست و صورتش را شست و لباس هایش را درآورد. چاقو را بیرون آوردم گفتم دیگر کلافه شدم، خسته شده ام تو عشق اولم بودی، ? سال نامزد بودیم اما امروز می خواهم تو را بکشم ولی قبل از آن ? سوال دارم. ?میلیون پول را که برای رهن خانه گذاشتی از کجا آوردی؟ من ? شب قبل تو را تعقیب کردم. در آن بیابان با راننده چه می کردی؟ من دیگر علی سابق نیستم فقط به من بگو که پول را از کجا آوردی؟ با تکه های زیرپوشم می خواستم دست و پاهایش را ببندم او سر و صدا می کرد. گفت پول بیمه بیکاری را گرفتم. گفتم آن پول ??? هزار تومان بقیه از کجا؟ در همین حال که او را به دیوار فشار داده بودم چاقو را در شکمش فرو کردم خون فواره زد. گفت: می دانستم تو امروز مرا می کشی اما نمی دانم چرا آمدم. گفتم هنوز هم دیر نیست تو را به بیمارستان می رسانم. بغلش کردم و سرش را روی زمین گذاشتم اما او دیگر حرف نمی زد. از منزل که بیرون رفتم، سرایدار مرا دید دوباره برگشتم که تلفن همراهم را بردارم چاقو را شستم و در کنار میدان طبرسی داخل سطل زباله انداختم. پس از آن با اتوبوس به شمال رفتم و خودم را به پاسگاه لشت نشاء معرفی کردم. با پایان اظهارات متهم مقام قضایی پایان بازسازی صحنه جنایت را اعلام کرد و او در حالی که دوباره گریه هایش شروع شده بود به طرف خودروی پلیس هدایت شد. [ یکشنبه 89/5/24 ] [ 9:29 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |